شعرهای زیبا و خواندنی در شعر زیبا سلام / سحر زینلی tanhatarazentezar****.blogfa.com
دیر رفت و چون همیشه زود برنگشت
آنکه از دلم نرفته بود برنگشت
من به مسلَخ آمدم ولی تکان نخورد
چشمِ تاربسته ی کبود برنگشت
تیر هم نشد هدر، به من کمانه کرد!
آن پلنگ زخمیِ حسود برنگشت
غزل و رباعی و شعر سپید و شعرهای کوتاه از سحر زینلی
خط می زنم
خطوطی را
که ورق زدند انگشتانم را
مثل حرفی گیر کرده از پس مانده های این جوهر
“خودکار ”
آخرین اختیارش را
روی من ریخته!
انگشتانم در حاشیه اند
پس می گیرم
“خود” را از اختیار!
سحر زینلی